سفارش تبلیغ
صبا ویژن


باران زده

باز هم مانده ام چه بگویم

بازمانده مرحوم مغفور سیف الله داد را نگاه می کنم واشکهایم سرازیر می شود

 نمیدانم چرا این فیلم همیشه اشکم را درمی آورد

اما این بار نه برای صفیه وغسان وفرحان که به حال وروز خودمان می گریم .

قطار مرگ و لو کوموتیوران احمقش با سرعت باد به سوی پرتگاه می رود

سر راهش  همه چیز را زیر ریل می گیرد و خورد می کندبه خصوص آن ها که بخواهند جلودارش شوند .

دکتر عوده زنده و زخمی ،زندانی است

غسان را هم به جرم مسلمانی گرفته اند و دور شهر می چرخانند

می خواهند  مریم را هم مثل خودشان بدنام کنند

صفیه  هم انگار نه انگار

چشم دوخته ام به فرحان که دیگر فرحان نیست

یعنی می تواند از این قطار نابودی ومرگ جان سالم به در برد وباز مانده ای باشد از تبار روشنی

می تواند به آیندگان راز سرخ پرچم سبز حسین را باز گوید

می تواند داستان قافله ای را بسراید که بی قطب نما و قافله سالار اسیر راهزنان گشته است

می تواند فرزندانش را با عشق وامید بپروراند نه با تاریکی وهراس

همه اینها مستلزم آن است که صفیه چمدان را بر دارد و این آیات را بخواند

 

اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ
مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ
عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ
بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ
وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ
بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ
لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

 بعد التحریر

یک. شروع می شود این بازی تمام شده / اگرچه رو بکنی برگ آخرت را هم

دو.حرف دلم (+)

سه.امشب اخبار ساعت 21 ازرسانه خیلی خیلی ملی گزارش فیلمی را پخش کرد که شایسته دریافت اسکار

دررشته فیلم های فانتزی تخیلی است

 واقعا من مبهوت این همه ملی - مذهبی بودن این برادران کودت..ببخشید صدا وسیما چی هستم


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7| ساعت 10:9 عصر| توسط خیس باران| نظرات ( )















قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت