باران زده
چه خطّی مینویسد سُرمه بر بادام طولانی کتابت کن تماشا را به نستعلیق حیرانی! جلاجنگ سُم اسبان، خراج چشمزخم تو بگو چشمت کنند آهوسوارانِ خراسانی رسولانِ سرِ زلفت پریشانند از هر سو به بعثت میرسد هر سوی این گیسو پریشانی چه سرخی میکند خنجرخرامیهای رگهایت انارت را دو قسمت کن! شهید اوّل و ثانی! برقص ای آتش هندو! دواتِ روی کاغذ را که نستعلیق را شیواتر از آهو برقصانی فراوان کرده حُسنت رونق بازار حالم را چه حالی دارد از حسن تو بازار فراوانی چه میگویم؟ نمیگویم! که خاموشند درویشان که خاموشند هنگامی که تو انجیل میخوانی سلامم را به دار آویز و دربُگشا به تکفیرم! مسیحای جوانمرگ من از ترس مسلمانی . حافظ ایمانی بعد التحریر: عید مبعث است ،عید آزادگی انسان ،عید کرامت بشر ومحمد (ص) آمده است تا حسن ختامی باشد برمکارم الاخلاق عید است وباید همه شاد باشیم اما وقتی کلام ومرام محمد(ص) انقدر مهجور مانده چگونه می شود شادبود؟ تمسک می جویم به این کلامش وامیدوار می شوم الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم به راستی که دل قوی دار سحر نزدیک است یک پیشنهاد انجمن حجتیه همه چیزتان را نابود نکند http://www.ketabnews.com/detail-13284-fa-1.html باران خون خیابان را شست من اما احساس عمیق کودکی ام را فراموش نکرده ام خاطره های دیروز یادم نمی رود لبخند او درچشم های بارانی ام دشت سبز را شقایق های پرپر چراغانی می کنند . عباس معروفی بعد التحریر می گویند بعد از اسرائیل ، ایران دومین حکومتی است که نماز جمعه ای را به خاک و خون کشید این را هم به برگ های زرین افتخارات دولت نهم بیفزائید آن چه مهم این که آقای هاشمی در 70 سالگی نه امیرکبیر که حبیب بن مظاهر شد و دانشگاه تهران کربلایی دیگررا به چشم هایش دید شعار امروز : ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند این که دوستت دارم چرا ندارد دارد ؟ می خواهی داشته باشد می خواهی جوابش را پیدا کنم من خودم را درتمام لحظه های دوست داشتن تو گم کرده ام که دیگرهیچ جوابی را پیدا نکنم بی دلیل است دوست داشتن ام مثل تمام کارهای دیگرم مثل نوشتن ام که هرچه می نویسم تن کاغذم سیاه نمی شود که هرچی می گویمت تمام نمی شوی که هرچه می روم نمی رسی چراهایش را درسبزینه روحم ببین دربزرگی ات آقایی ات در تمام چیزهایی که هستی ودیگران نیستند ... پ.ن:وَلایَت عَلی اِبن ابیطالِب حِصنی فَمَن دَخَل حِِصنی اَمِن مِن عَذابی معنای این جمله را چند روزیست که دریافته ام پ.ن2:مرد نقاش آمده بود شهر مان را نقشی از عشق وسبز بزند چرا خفاشان شهررا سیاه می خواهند وتاریک ؟ پ.ن: به نظرم شاه بیت غزل این است : نا امیدم مکن از سابقه ی لطف ازل توچه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت این خانه برای روزهای غبار گرفته مان است که همه پنجره ها را بسته اند اما من این پنجره را باز کرده ام رو به تو رو به باران رو به فردا می خواهم زیر باران دوباره آغاز شوم پ.ن:می گویند چاره این گرد وخاک باران است باران باش وببار، بارانی از سبز
نمی رسم
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |